واکسن دو ماهگی
واااااااااااااااااااای که چه روزی بود واقعا وحشتناک بود.
صبح که بیدار شدیم یکم بهت شیر دادم بعدش چند قطره استامینوفن دادم که کمتر اذیت بشی .رفتیم بهداشت تو خواب بودی وقتی نوبتمون شد و تو رو خوابوندم رو تخت چشماتو باز کردی.پرستار گفت پاهاتو محکم بگیرم اما من نتونستم و بابات اومد کمکم و پاهاتو نگه داشت همین که سوزنو زد جیغت رفت هوا اما ٢ دقیقه بعد ساکت شدی و خوابت برد .منم به امید اینکه پسرم شجاعه و اذیت نشده کارای خونه تکونیه عید و میکردم که ناگهان بیدار شدی و جیغ و فریاد می زدی .هیچ جوره نتونستم ارومت کنم خیلی گریه میکردی جز بابام کسی در دسترس نبود تا زنگ زدم و صدا گریه هاتو پشت تلفن شنید خودشو رسوند کلی کمکم کرد تونست ارومت کنه دوباره خوابت برد تا شب این مراحل تکرار میشد یکم خواب یکم جیغ و گریه.شب اروم بودی اما یکم تب کردی تا صبح بیدار موندم و تبتو چک میکردم که بالا نره. فرداش خوبه خوب بودی و مشکلی پیش نیومد .سخت گذشت اما گذشت
عکسای قبل و بعد واکسن زدنتو به ترتیب میذارم